Iranian poet Delara Shoraka
دل آرا شرکا
من میکارم دانه گندمی
در دامان طبیعت
من کِشت میکنم
گندم زاری از طلا
درون دستان من است
آن جواهرسرسبز رویا
من در اندیشه ام دارم ،
آن آسایش فردایت
تو از من میخری
آن میوه گل معرفت
در جهاد کشاورزی من
می دانم
کسی گرسنه
سر بر بالین نمی گذارد
چرا که من کاشته ام
گندم زاری در دل طبیعت
( دل آرا شرکاء )
من میکارم دانه گندمی
در دامان طبیعت
من کِشت میکنم
گندم زاری از طلا
درون دستان من است
آن جواهرسرسبز رویا
من در اندیشه ام دارم ،
آن آسایش فردایت
تو از من میخری
آن میوه گل معرفت
در جهاد کشاورزی من
می دانم
کسی گرسنه
سر بر بالین نمی گذارد
چرا که من کاشته ام
گندم زاری در دل طبیعت
( دل آرا شرکاء )
27 / 3
گلچین اشعار بانو دل آرا شرکا
ng Hvh
N;gli svhda svhdkni o,hkkni ,dnd, ;gd\
Delara shoraka
Ng Hvh av;h
Ahuv ck
Auv uharhki nghvh av;h
Iranian poet Delara Shoraka
دل آرا شرکا
دوباره دلم عزم سفر کرد
به سوی آن شهر و کوهپایه
بر لبم لبخند نشسته بود
از تصور دیدن آن
کوه و جنگل و شهر دوباره
در دلم می خواندم نغمه های دل آرا
وَه که چه زیبا بود
آسمان آن شهر در بهار پارسال
تا که رسیدم به آن شهر و دیار
و دیدم بُرج هایی ، سر به فلک کشیده
بَر بٌلندای آن کوه از وسط نیمه شده
حمل میکرد جرثقیلی
تکه های مانده باقی
از آن کوه رویایی
و از سویی بار میزد کامیونی
تکّه های مانده باقی
از جنگل آن حوالی
دگر آبی نبود آسمان آن شهر
در کنار آن بیابان
آلوده بود ، هوای آن شهر
دلم غمگین شد ، از آن همه ظلمی
که رفته بود بر طبیعت
اشکم را فرو ریختم
و بر دلم نوید دادم
که شاید دوباره ، شُد بیابان زدایی
از آن شهر و منطقه
شاید که فردا ترمیم شٌد
آن لتمه های رفته
هر چند که دگر نیست
آن کوه برافراشته
( دل آرا شرکاء )
27 خردادماه و 17 / 6
دوباره دلم عزم سفر کرد
به سوی آن شهر و کوهپایه
بر لبم لبخند نشسته بود
از تصور دیدن آن
کوه و جنگل و شهر دوباره
در دلم می خواندم نغمه های دل آرا
وَه که چه زیبا بود
آسمان آن شهر در بهار پارسال
تا که رسیدم به آن شهر و دیار
و دیدم بُرج هایی ، سر به فلک کشیده
بَر بٌلندای آن کوه از وسط نیمه شده
حمل میکرد جرثقیلی
تکه های مانده باقی
از آن کوه رویایی
و از سویی بار میزد کامیونی
تکّه های مانده باقی
از جنگل آن حوالی
دگر آبی نبود آسمان آن شهر
در کنار آن بیابان
آلوده بود ، هوای آن شهر
دلم غمگین شد ، از آن همه ظلمی
که رفته بود بر طبیعت
اشکم را فرو ریختم
و بر دلم نوید دادم
که شاید دوباره ، شُد بیابان زدایی
از آن شهر و منطقه
شاید که فردا ترمیم شٌد
آن لتمه های رفته
هر چند که دگر نیست
آن کوه برافراشته
( دل آرا شرکاء )
27 خردادماه و 17 / 6
N;gli svhda svhdkni o,hkkni ,dnd, ;gd\
Delara shoraka
Ng Hvh av;h
Ahuv ck
Auv uharhki nghvh av;h
Ng Hvh